دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۰۳

با لبخند نگاش

از همگي خداحافظي كرديم وپرهام در رو بست..
رو به من گفت :توبرو تو اتاق تا منم برم يه دوش بگيرمو بيام..
لبامو جمع كردمو سرمو تكون دادم..برگشتم برم تو اتاق كه يه دفعه ديدم رو هوام..پرهام بلندم كرد ومنو رو دستش گرفت..جيغ كشيدم وبا ترس نگاش كردم..
با لبخند نگام كرد وگفت :مگه من ميذارم تنهايي بري تو اتاق؟..اول تورو ميذارم بعد ميرم دوش مي گيرم..
قلبم تند تند مي زد با لبخند نگاش كردم..واي خدا ترسيدم..خب نمي شد ارومتر اينكارو مي كردي؟..عاشق همين غافل گيري هاش بودم..
دراتاق رو باز كرد و رفت تو اتاق ومنو گذاشت رو تخت..بعد هم با لبخند رفت سمت حموم تا دوش بگيره..از جام بلند شدم تا لباسمو در بيارم..به سختي زيپشو پايين كشيدم ..مي خواستم گيره ها رو باز كنم ولي سخت بود بي خيال بعد باز ميكنم.
رفتم سمت كمد واز بين لباسام يه لباس خواب سفيد كوتاه در اوردم..مخصوص امشب گذاشته بودم كنار..جذب بود وروي قسمت سينه ش تور دوزي شده بود..جنسش نرم ولطيف بود..تنم كردم و داشتم جلوي اينه واسه خودم ژست مي گرفتم كه در حموم باز شد وپرهام در حالي كه حوله تنش بود جلوي در وايساد ومات و مبهوت به من نگاه كرد..

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.